سفارش تبلیغ
صبا ویژن

باکلک صبح بر ساحل قلم نقش دریا می زنم نقش فردا

اوقات شرعی
ارزش نعمتها تنها از سنجش با ضدشان شناخته می شود . [امام علی علیه السلام]

:: ParsiBlog ::KhazoKhil ::

 
 
منوی اصلی

 RSS 
خانه
شناسنامه
پست الکترونیک
ورود به بخش مدیریت


بازدید امروز: 11
بازدید دیروز: 0
کل بازدیدها: 15967

 
 
درباره خودم
باکلک صبح بر ساحل قلم نقش دریا می زنم نقش فردا
مهرداد
سلام ممنونم از اینکه به ساحل قلم من امدیدو فقط یک نکته در باره این وبلاگ این که هر کسی در وجودش یک دریایی داره و شایدهم یک اقیانوس ویا بزرگتر چه بدونه چه ندونه و وقتی به فرض یک من نوعی یک چیز می نویسه ازاون دریا نشآت میگیره دیگه !پس اون کاغذ یا صفحه ی اینترنتی ویا هر جای دیگه می شه ساحل اون حرفی که نوشته .که این حرف رو کسی تو اون دریا نمیتونست بخونه ولی در این ساحل که ساحل قلم نام میگیره میتونه بخونه ونظر بده پس این شماو این ساحل قلم وبعد تظرات شما!در ضمن سعی می کنم ان شاالله نوشتنم استمرار پیدا کنه برای اطلاعات بیشتر به مطلب من رو میشناسید؟در همین وبلاگ مراجعه کنید والسلام
 
 
موسیقی وبلاگ
 
 
لوگوی وبلاگ
 
 
خبرنامه
 
 
طراح قالب

 طراح : پایون  

 
 
فهرست موضوعی یادداشت ها

من کیستم؟منو میشناسید؟[3] . غم نامه ی نان![2] . راز رشید-سید حسن حسینی[2] . شعر[2] . غم نامه . اوح عطش -سهیل محمودی . جملات کوتاه وزیبا . مولانا . نی نامه ی قیصر .

 
 
آرشیو

بهار 1387
زمستان 1386

 
 
لینک دوستان

پایگاه اینترنتی1122
قیصر امین پور
معلم عزیزم دکتر صفره
استاد سید مهدی شجاعی
استاد شهاب مرادی
دوست عزیزم محسن کوهنوردوشاعر
زنده یاد سید حسن حسینی
علی رضا قزوه
دکتر محمدرضا ترکی
سهیل محمودی
افلاکیان خاک نشین

 
 
لوگوی دوستان


 
 
ای پاک مرد یثربی

سلام

 امروز ناگهان دلم برای حرم مولا علی موسی الرضا تنگ شد و برایه همین این سروده ی زیبا از زنده یاد مهدی اخوان ثالث_شادی روحش صلوان_را از این منبع نقل می کنم:

ای علی موسی الرضا! پاکمرد یثربی، در توس خوابیده!

من تو را بیدار می دانم.

زنده تر، روشن تر از خورشید عالم تاب،

از فروغ و فرّ و شور زندگی سرشار می دانم.

گر چه پندارند: دیری هست، همچون قطره ها در خاک،

رفته ای در ژرفنای خواب،

لیکن ای پاکیزه باران بهشت! ای روح! ای روشنای آب!

من تو را بیدار ابری پاک و رحمت بار می دانم.

ای [چو بختم] خفته در آن تنگنای زادگاهم توس!

ـ [در کنار دون تبهکاری که شیر پیر پاک آیین، پدرت،

آن روح رحمان را به زندان کشت] ـ

من تو را بیدارتر از روح و راح صبح، با آن طرّه زرتار می دانم.

من تو را بی هیچ تردیدی [که دلها را کند تاریک]

زنده تر، تابنده تر از هر چه خورشید است، در هر کهکشانی، دور یا نزدیک،

خواه پیدا، خواه پوشیده،

در نهان تر پرده اسرار می دانم.

با هزاری و دوصد، بل بیشتر، عمرت،

ای جوانی و جوان جاودان، ای پور پاینده!

مهربان خورشید تابنده!

این غمین همشهری پیرت،

این غریبِ مُلکِ ری، دور از تو دلگیرت،

با تو دارد حاجتی، دَردی که بی شک از تو پنهان نیست،

وز تو جوید [در نهانی] راه و درمانی.

جاودان جان جهان! خورشید عالم تاب!

این غمین همشهری پیر غریبت را، دلش تاریک تر از خاک،

یا علی موسی الرضا! دریاب.

چون پدرت، این خسته دل زندانی دَردی روان کُش را،

یا علی موسی الرضا! دریاب، درمان بخش.

یا علی موسی الرضا! دریاب.

 

 



مهرداد(چهارشنبه 87 فروردین 14 ساعت 9:38 عصر )

دیدگاه‌های دیگران ()

 
 
غزلی در نتوانستن-غم نان2

سلام !

با تاخیر چند روزه قسمت دوم از بخش نان و غم نان را با شعری از احمد شاملو_شادی روحش صلوات_ادامه می دهیم با عنوان غزلی در نتوانستن که از سایت آوای آزاد با رعایت امانت نقل می کنم:

غزلی در نتوانستن

ادستهای گرم تو
کودکان توامان آغوش خویش
سخن ها می توانم گفت
غم نان اگر بگذارد.
نغمه در نغمه درافکنده
ای مسیح مادر، ای خورشید!
از مهربانی بی دریغ جانت
با چنگ تمامی ناپذیر تو سرودها می توانم کرد
غم نان اگر بگذارد.
***
رنگ ها در رنگ ها دویده،
ای مسیح مادر ، ای خورشید!
از مهربانی بی دریغ جانت
با چنگ تمامی نا پذیر تو سرودها می توانم کرد
غم نان اگر بگذارد.
***
چشمه ساری در دل و
آبشاری در کف،
آفتابی در نگاه و
فرشته ای در پیراهن
از انسانی که توئی
قصه ها می توانم کرد
غم نان اگر بگذارد.



مهرداد(چهارشنبه 86 اسفند 22 ساعت 9:58 عصر )

دیدگاه‌های دیگران ()

 
 
غم نامه ی نان1

سلام

دوستان به امید خدا می خوام مدتی شعر هایی رو که در باره ی نان و غم آن است-سجع و حال کردید!؟_بنویسم از شما هم در خواست دارم که اگر شما هم شعری از خود یا دیگری در این باره داری به من برسونید تا در این جام جهان نما بذارم!

و اولین نوشته در این موضوع یک طرح زیبا از زنده یاد سید حسن حسینی_شادی روحش صلوات_است که از کتاب همصدا با حلق اسماعیل صفحه ی91  _انتشارات سوره ی مهر -نقل میکنم:

 

گفتی که:در این زمانه باید نان داشت

        من میگویم:نان عزیز است ....ولی

               آیا به سکوت می توان ایمان داشت؟

یا علی



مهرداد(چهارشنبه 86 اسفند 1 ساعت 5:11 عصر )

دیدگاه‌های دیگران ()

 
 
من هستم!

من

      می اندیشم

                       پس

                                من

                                      هستم!

                                                 ((دکارت))



مهرداد(پنج شنبه 86 بهمن 25 ساعت 9:8 عصر )

دیدگاه‌های دیگران ()

 
 
همنشین مولانا

سلام!

این شعر که در زیر می خوانید به احتمال زیاد آخرین غزل مولاناست و هنگامی که مولانا در بستر بیماری بوده ا و صدرالدین قونیوی_ یکی از منتقدان سر سخت او _به عیادت او میرود خطاب به مولانا می گوید:خدا شفایت دهد!ومولانا در جواب او این غزل زیبا را می سراید.متن این شعر را از اینجا نقل میکنم.البته متن همین دیدارو اطلاعاتی درباره ی مولانا را نیز میتونید در سایت مذکور بخوانید.

چه دانی تو؟که در باطن چه شاهی همنشین دارم

رخ زرین من منگر که پای آهنین دارم

بدان شه که مرا آورد کلی روی آوردم

وز آن کوه آفریدستم هزاران آفرین دارم

گهی خورشید را مانم، گهی دریای گوهر را

درون عز فلک دارم، برون ذل زمین دارم

درون خمره‌ی عالم چو زنبوری همی گردم

مبین تو ناله‌ام تنها که خانه‌ی انگبین دارم

دلا گر طالب مایی بر آبر چرخ خضرایـی

چنان قصریست حصن من که امن‌الامنین دارم

چه با هولست آن آبی که این چرخست ازاوگردان

چو من دولاب آن آبم چنین شیرین حنین دارم

چو دیو آدمی و جن همی بینی بفرمانم

نمی‌دانی سلیمانم که در خاتم نگین دارم؟ !

چرا پژمرده باشم من؟ ! که بشکفتست هر جزوم

چرا خر بنده باشم من؟ براقی زیر زین دارم

کبوتر خانه‌ی کردم کبـوترهای جانها را

بپرای مرغ جان این سو که صد برج حصین دارم

شعاع آفتابم من اگر در خانها گردم

عقیق و زر و یاقوتم، ولادت زاب و طین دارم

تو هر گوهر که می‌بینی بجو دری دگر در وی

که هر ذره همی گوید که در باطن دفین دارم

تو را هر گوهری گوید:« مشو قانع به حسن من

که از شمع ضمیر است آنکه نوری در جبین دارم»



مهرداد(جمعه 86 بهمن 19 ساعت 2:4 عصر )

دیدگاه‌های دیگران ()

 
<      1   2   3      >

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
نی شکسته
[عناوین آرشیوشده]
 
Copyright © 2006-KhazoKhil.Com All Right Reserved