سلام !
با تاخیر چند روزه قسمت دوم از بخش نان و غم نان را با شعری از احمد شاملو_شادی روحش صلوات_ادامه می دهیم با عنوان غزلی در نتوانستن که از سایت آوای آزاد با رعایت امانت نقل می کنم:
غزلی در نتوانستن
ادستهای گرم تو کودکان توامان آغوش خویش سخن ها می توانم گفت غم نان اگر بگذارد. نغمه در نغمه درافکنده ای مسیح مادر، ای خورشید! از مهربانی بی دریغ جانت با چنگ تمامی ناپذیر تو سرودها می توانم کرد غم نان اگر بگذارد. *** رنگ ها در رنگ ها دویده، ای مسیح مادر ، ای خورشید! از مهربانی بی دریغ جانت با چنگ تمامی نا پذیر تو سرودها می توانم کرد غم نان اگر بگذارد. *** چشمه ساری در دل و آبشاری در کف، آفتابی در نگاه و فرشته ای در پیراهن از انسانی که توئی قصه ها می توانم کرد غم نان اگر بگذارد.
مهرداد(چهارشنبه 86 اسفند 22 ساعت 9:58 عصر )
دیدگاههای دیگران () |