با سلام ونام خدایی که شور انداخت در جام رهایی
مثل اینکه طبقه سنت باید یک حسن مطلع برای وبلاگ داشته باشم یک معرفی نامه امامن میخوام سنت شکنی کنم حالا بیدید. انصاف دهید که کاره سختی است_از خودگفتن رو میگم-و اگر هم به من حق نمی دید باشه عیبی نداره لااقل می گم برای من سخته! واز سوی دیگر وقتی یک کس دیگری که هنرمنده وتونسته از خودش بگه وخیلی هم زیباگفته چرا از اون استفاده نکنم و تازه همان حرفهایی رو بگه که برام گفتنش سخته پس با این دلایل متقن حتمآ قانع شدین که چرا شعر پایین را میارم نه؟ همچنین هدف از اینکه مینویسم و وبلاگ داری می کنم این گفتنش سخت نیست ولی به دلیل دومی که در بالا اشاره شد-ر.ک بالا!_این را هم از دیگری اوردم-که البته این دیگری با با دیگری قبلی فرق داره!- وبرای زیباشدن این نوشتار و اینکه خداوند همواره به همه ی ما توجه خاص کنند نیایشی در انتهای این متن از دل من ولی باز هم از زبان دیگری اوردم که اگر مستجاب شود همهی مشکلات ما را حله!
حالا یکی یکی توجه بفرمایید:
اول اینکه من کیم از کجا اومدم وخیلی چیزای دیگه رو دکتر مظاهر مصفا خیلی ناز گفته که من متن این شعررا از این وبلاگ نقل میکنم:
مردی ز شهر هرگزم از روزگار هیچ جان از نتاج هرگز تن از تبار هیچ
از شهر بی کرانه ی هرگز رسیده ام تا رخت خویش باز کنم در دیار هیچ
از کوره راه هرگز و هیچم مسافری در دست خون هرگز و در پای خار هیچ
در دل امید سرد و به سر آرزوی خام در دیده اشک شاید و بر دوش بار هیچ
در کام حرف بوک و به لب قصه ی مگر بر جبهه نقش کاش و به چهره نگار هیچ
دنبال آب زندگی از چشمه سار مرگ جویای نخل مردمی از جویبار هیچ
دست از کنار شسته نشسته میان موج پا بر سر جهان زده سر در کنار هیچ
اصلی گسسته مانده تهی از امید وصل فرعی شکسته گشته پر از برگ و بار هیچ
خون ریخته ز دیده شب و روز و ماه و سال در پای شغل هرگز و در راه کار هیچ
دیوانه ی خرد ور و فرزانه ی جهول عقل آفرین دشت جنون هوشیار هیچ
با عز اقتدار و به پا بند ذل و ضعف با حکم اختیار و به دست اختیار هیچ
هم خود کتاب عبرت و هم اعتبار جوی از دفتر زمانه ی بی اعتبار هیچ
چندی عبث نهاده قدم در ره خیال یک چند خیره کوفته سر بر جدار هیچ
عمری فشانده اشک هنر زیر پای خلق یعنی که کرده گوهر خود را نثار هیچ
قاف آرزوی باطلم از دشت پر غراب سیمرغ جوی غافلم از کوهسار هیچ
نا آمده نتاجی ام از پشت هول و وهم نا بافته نسیجی ام از پود و تار هیچ
گم کرده راه پیکی ام از شهر بی نشان پیغام پر ز پوچ رسانم به یار هیچ
خاموش قصه گویم و گویای اخرسم بی پای باد پویم در رهگذار هیچ
گویایی سکوتم و بی تابی درنگ تمکین بی قراریم و بی قرار هیچ
صراف سرنوشتم و سنجم بهای خاک نقاد باد سنجم و گیرم عیار هیچ
بیع و شرایی خونم و بیاع داغ و درد بازارگان مرگم و گوهر شمار هیچ
جنس همه زیانم و سودای هیچ سود سودا گر خیالم و سرمایه دار هیچ
سیم سپید سوخته ام در شرار پوچ زر امید باخته ام در قمار هیچ
گنجینه ی دریغم و ویرانه ی فسوس اندوهگین بیهده افسوس خوار هیچ
آیای بی جوابم امای بی دلیل گفتار پوچ گونه و پنداروار هیچ
نا پایدار کوهم و بر جای مانده سیل گردون نورد گردم و گردون سپار هیچ
گردنده روزگارم چرخنده آسمان لیل و نهار سازم و لیل و نهار هیچ
پرگار سرنگونم و عمری به پای سر برگرد خویش دور زده در مدار هیچ
عزلت نشین خانه ی بی آسمانه ام محنت گزین بی در و پیکر حصار هیچ
سرمست هوشیاری و هشیار مستی ام بر لب شراب هرگز و در سر خمار هیچ
اندیشه ی محالم و سودای باطلم معنی تراز صورت و صورت نگار هیچ
در وادی فریبم و لب تشنه ی سراب در خانه ی دروغم و چشم انتظار هیچ
آزاده ی اسیرم و گریان خنده روی گریان ز چشم خنده برین روزگار هیچ
بد نامی حیاتم و بر صفحه ی زمان با خون خود نگاشته ام یادگار هیچ
صلح آزمای جنگم و پیکار جوی صلح بی هم نبرد هرگز و چابک سوارهیچ
تیر هلاک یافته ام از شغاد کید خط امان گرفته ز اسفندیار هیچ
بر دوش خویش کشته ی خود را گرفته ام تا ظلم گاه معدلت از کار زار هیچ
محکوم بی گناهم و معصوم بی پناه مظلوم بی تظلم و مصلوب دار هیچ
دردم از این که تافته ام از امید سرد داغم از این که سوخته ام در شرار هیچ
کس خواستار هرگز هرگز شنیده اید یا هیچ دیده اید کسی دوستار هیچ
آن هیچ کس که هرگز نشنیده ای منم هم دوستار هرگز و هم خواستار هیچ
و دوم انکه چرا مینویسم رو مرحوم قیصر امین پور-شادی روحش صلوات-به زیبایی هر چه تمام تر بیان کرده که من این را در کتابچه ی پنچ شنبه های روزنامه ی همشهری دیم و از همان جا نقل میکنم:
نه از مهر و نه از کین مینویسم
نه از کفر و نه از دین مینویسم
دلم خون است می دانی برادر؟
دلم خون است از این مینویسم
و سوم و آخر انکه این نیایشی است از دکتر ضیا موحد که از کتاب مشتی نور سرد نقل میکینم:
خدایا
آسان بودن دشوار است
آسانم کن!
خداوندا کلام تو بودن دشوار است
بارانم کن!
خدایا
خداوندا
آن نیستم که بایدم
آنم کن!
آمبن زیبا بود؟با این شناسنامه تقلیدی احتمالآ با خیلی از شما برادر و هم ریشه بشم!
به هر حال منتظر نظرات شما هستم
یاعلی
مهرداد(چهارشنبه 86 دی 19 ساعت 9:3 عصر )
دیدگاههای دیگران () |